در سوم سپتامبر 1973 يک مگس

با سرعت بال زدن 70 بار در دقيقه

در خيابان وينسنت در مونت مارته فرود اومد

 

در همان لحظه در نزديکي رستوراني در نزديکي آنجا

باد بطور سحرآميزي دو ليوان را روي ميز به رقص وا مي داشت

 

در همان زمان در طبقه پنجم آپارتماني در خيابان ترودين پاريس

شخصي از مراسم تشييع جنازه دوستش بر مي گشت

او کن کولر اسم دوستش رو از دفترچه اش حذف مي کرد

 

در همان لحظه يک اسپرم با يک کروموزوم ايکس

که متعلق به رافائل پولن بود

در تخمدان همسرش آماندا قرار گرفت

نه ماه بعد

املي پولن متولد شد

 

[زندگي شگفت انگيز املي پولن]

 

پدر املي يک پزشک سابق ارتش

که در يک کارخانه آب معدني در اينگن لس بن کار مي کرد

[کم حرف = خشن]

رافائل پولن متنفر بود از

 

شاشيدن در کنار کس ديگري در توالت عمومي

همچنين از نگاه ديگران به سندلهاش خوشش نمي اومد

 

همينطور از چسبيدن شورت مايوش هنگام شنا

 

رافائل پولن علاقه داشت به

به کندن نوارهاي بلند کاغذ ديواري

 

از به صف قرار دادن کفشهاش براي واکس زدن

 

خالي کردن جعبه ابزارش

تميز کردنشون

و دوباره قرار دادن اونها سرجاشون

مادر املي يک معلم مدرسه اهل گروگن بود

هميشه اعصابي متزلزل داشت

[تيک عصبي صورت = اعصاب ضعيف]

او از چروک شدن پوست انگشتهاي دستش در هنگام حمام کردن بدش مي اومد

و از خوردن دست غريبه ها به دستش

نيز بدش مي اومد

 

همچنين از جا موندن اثر بالش روي صورتش وقتي از خواب پا مي شد

آماندا پولن از لباسهاي اسکيت بازها در تلويزيون خوشش مي اومد

همچنين از برق انداختن کف آشپزخونه با کف پوشهاش

خالي کردن کيفش

تميز کردنش

و قرار دادن اونها سر جاش

 

املي مريض بود

مثل همه دختر بچه هاي کوچولو دوست داشت پدرش اونو بغل کنه

 

اما پدرش جز در هنگام معاينه بهش دست نميزد

هيجان از اين تماس نادر

از ضربان قلب او يک طبل مي سازه

در نتيجه

پدرش فکر مي کرد که او ناراحتي قلبي داره

 

و اعلام کرد حال دخترش براي مدرسه رفتن مناسب نيست

و املي از مادرش درس ياد مي گرفت

چهار

مرغ

چهار جوجه مرغ

به دنيا ميارن

بنابراين

چهار جوجه مرغ از مرغها

خوبه

مرغ چهارم
-نه!

بدون هيچ همبازي

گرفتار بين يک مادر عصبي و پدري مانند کوه يخ

املي به تخيلات روي مياره

 

در اين دنيا صفحه ها شبيه پن کيک درست ميشن

بيهوشي زن همسايه

تمام عمر اون رو در حالت خواب قرار داده

بعد از اون حالت اغما تمام روز رو بيدار مي مونم

 

تنها دوست املي بلوبره

محيط افسرده خونه منجر به خودکشي بلوبر ميشه

 

تلاش بلوبر براي خودکشي کردن اعصاب مادر املي رو بهم مي ريزه

تصميمي گرفته ميشه

کافيه

 

براي راحت کردن املي مادرش به او يک دوربين عکاسي دست دوم هديه ميده

 

ديدي دختر کوچولو چيکار کردي؟

همسايه سر به سر او مي ذاره و ميگه که دوربين او باعث اين تصادف شده

به خاطر اينکه اون هميشه عکس مي گيره / املي تمام بعد الظهر گيج بود

 

به تلوزيون مثل يک مجرم نگاه مي کرد

به شعله مهيب

دو قطاري که از خط خارج شده اند

و سپس سقوط يک جت غول آسا

چند روز بعد

املي متوجه ميشه که

بايد انتقام بگيره

 

چي؟

 

اما يک روز مصيبت بار

اماندا پولن به کليساي نوتردام ميره تا براي برادر کوچکش دعا کنه

سه دقيقه بعد از بهشت خبر مي رسه

آلاس يک پسربچه کوچيک نيست,
و يه توريست از کبک,

خم ميشه تا به زندگيش پايان بده

 

اماندا پولن در دم کشته ميشه

 

بعد از مرگ مادرش املي با پدرش تنها زندگي مي کنه

گوشه گيري پدرش شدت مي گيره

او بطور مبهوتي به ساخت زيارتگاه مينياتوري روي مياره

تا خانه اي براي خاکستر همسرش باشه

 

روزها , ماهها و سالها مي گذرن

 

در چنين دنياي مرده اي

املي ترجيح ميده تا در رويا زندگي کنه
تا وقتي که اونقدر بزرگ شه که خونه رو ترک کنه

 

پنج سال بعد او در رستوراني در مونت مارته مشغول به گارسوني ميشه

در رستوران دو آسياب

 

بيست و نهم آگوست

ظرف 48 ساعت ديگه زندگي اون دگرگون ميشه

 

ولي اون هنوز نمي دونه

او زندگي آرامي در کنار همکاران و مردم عادي ديگه داره

اين سوزانه صاحب رستورانه

کمي شل مي زنه ولي هرگز مشروبي رو رو زمين نريخته

وقتي اون جوون بوده سوارکار اسب بدون زين تو سيرک بوده

او گريه قهرمانان مايوس را دوست داره

او از تحقير شدن مردان در برابر فرزندانشون در کافه اش ناراحت ميشه

جورجت تنباکو فروش کافه و يک ماليخوليايي است

يک روز ميگرن و يک روز درد سياتيک داره
اون از کلمه

اين بچه از تخم تو هست بدش مياد

جينا با املي کار مي کنه
مادربزرگش يک شفا دهنده است

اون از صداي شکستن استخوان خوشش مياد

اون داره براي يه نويسنده ناموفق شراب مياره

او از تماشاي شاخ خوردن گاوبازها در تلوزيون لذت مي بره

 

کسي که انقدر با ترشرويي به بقيه نگاه مي کنه ژوزفه
جينا دست رد به عشق او زده

او با حسادت مايوسي جينا رو مي پاد

چيزهايي که دوست داره

ترکوندن حبابهاي کيسه هاي بسته بندي است

و اين هم فيلومن مهماندار هواپيما است

املي در غياب اون از گربه اش نگهداري مي کنه اون خوشش مي آد از

صداي برخورد کاسه بر روي کاشي

و گربه اش هم از استراق سمع داستانهاي کودکان خوشش مي آد

 

نه ممنونم خانم من يک شنبه ها کار نمي کنم

 

آخر هفته املي براي ديدن پدرش سوار قطار ميشه

چرا از روزهاي بازنشستگيت استفاده نمي کني؟
- که چي کار کنم؟

سفر / تو هرگز از اينجا بيرون نرفتي

 

وقتي جوون بودم مادرت و من خيلي شوق سفر داشتيم

 

ولي نتونستيم

به خاطر قلب تو
- آره مي دونم

خوب حالا

حالا

بعضي جمعه ها املي به سينما مي ره

خوشم مياد توي تاريکي برگردم و به چهره هاي مردم پشت سرم نگاه کنم

 

از توجه به جزئياتي که ديگران اون رو نمي بينند خوشم مياد

 

اما در فيلمهاي قديمي امريکايي وقتي راننده ها به جاده نگاه نمي کنن متنفر ميشم

 

املي دوست پسري نداره

يکي دوبار امتحان کرده ولي نتيجه اون مايوس کننده بوده

در عوض اون از چيزهاي کوچکي لذت مي بره

 

مثل فرو بردون دستش در گوني حبوبات

شکستن روي دسر

با قاشق چاي خوري

 

و پرتاب سنگ در رودخانه سنت مارتين

 

به اون مي گن مرد شيشه اي

اون هنگام تولد استخوانهاي ظريفي مثل کريستال داشت

 

همه مبلمان اون بسيار نرم هستند

با دست دادن به ديگران امکان شکستگي استخوانهاي دستش وجود داره

اون بيست ساله که در خانه مانده

 

زمان هيچ چيزي رو تغيير نداده است

املي هنوز طالب تنهايي است

اون خودش رو با سوالهاي احمقانه اي سرگرم مي کنه مثل

چند زوج هنگام سکس به درجه ارگاسم مي رسند؟

 

پانزده تا

 

بالاخره 30 آگوست 1997

اتفاقي افتاد که زندگي اون رو دگرگون کرد

پرنسس دايانا پرنسس والز
در يک حادثه در پاريس شب گذشته درگذشت

او به همراه دودي آل فائد بود

 

تنها اولين کاشف قبر توتن خامون

احساس اون رو درک مي کرد

با پيدا کردن گنجينه اي که

يک پسربچه کوچولو 40 سال پيش مخفي کرده بود

 

در 4 صبح 31 آگوست

املي فکري به ذهنش خطور کرد

اون مرد هرجا که باشه املي پيداش خواهد کرد

و گنجينه اش رو بهش بر مي گردونه

اگر اون تحت تاثير اين عمل خير قرار بگيره
املي گمشده اش رو پيدا خواهد کرد

و اگر غير از اين باشه خيلي بد ميشه

 

من دختر طبقه پنجمم
ما زياد همديگه رو نمي بينيم

شما پسري رو که در دهه 50 در آپارتمان من زنگي مي کرد رو ميشناسيد؟

يه پسر؟ بيا يه نوشيدني بخور

 

نه ممنونم / بيا تو در رو هم ببند

پسرها؟ خيلي از اين پسرها مي شناسم

اونها با نمکن اما تا زمانيکه گلوله برف و دونه بلوط رو کشف نکردن

من خيلي از اين پسرها رو مي شناختم

شما کي اينجا اومديد؟
-سال 64

داستانش رو شنيدي؟

نه فکر نمي کنم

تعجب مي کنم بشين

 

شوهر من براي شرکت بيمه ليدي برد کار مي کرد

همه مي دونستن که اون با منشي خودش سرو سري داره

 

اونها همه هتلهاي اطراف رو امتحان مي کردن

اما نه هتلهاي ارزون رو

اون احمق دوست داشت لنگهاي منشيه رو وا کنه

اما فقط روي پارچه هاي ساتن

براي همين شوهرم براي خرج هاي اضافيش شروع به کش رفتن از شرکت کرد

اولش کم بود اما بعد شد 50 ميليون

بعد هردوشون به پاناما رفتن

 

سر بکش

 

بيستم ژانويه 1970

زنگ در خونه من به صدا در اومد

همسرت در يک حادثه رانندگي در امريکاي جنوبي کشته شده

 

زندگي من اينجا به پايان رسيد

شير سياه من از شکستن قلبش جان سپرد

موجود بيچاره

 

مي بيني چه عاشقانه

به اربابش خيره شده؟

 

يه روز

من همه نامه هاش رو برات مي خونم

نه نرو

ميتوني 5 دقيقه وقتت رو به من بدي؟

اون اين نامه رو از پايگاه نظامي

برام نوشته

 

مادوي عزيزم

منم مادلين

نه مي تونم بخوابم نه مي تونم چيزي بخورم

با دونستن اينکه تنها دليل زنده موندن من در دوردستها در فرانسه است

و من تا جمعه آينده تو رو نخواهم ديد

هنگامي که عشق کوچولوي من در ايستگاه قطار ظاهر ميشه

در لباس آبي خودش

داخل پرانتز: "کسي که فکر مي کني با تو خيلي شفافه

 

کسي تا حالا برات از اين جور نامه ها داده؟

نه من عشق کوچولوي کسي نيستم

اسم من مادلين ولزه

مادلين مثل مري مک دالين

اون گريه کرد درسته و ولز به معني چاه و آب

يعني کسي که از هنگاه تولد گريه کرده

 

و اما درباره سوالت

از کوليکنن بپرس خوار و بار فروشه / اون تمام عمرش رو اينجا زندگي کرده

 

سلا املي دلپذير

مطابق معمول يک انجير و سه تا بادام؟

چه کسي در دهه 50 در آپارتمان من زندگي مي کرد؟

اسمش چي بوده؟
- من رو سر کار گذاشتي عزير؟

در سال 1950 من با دو تا خل و چل سر و کار داشتم

يکيشون لوسينه

اون نابغه نيست ولي املي از لوسين خوشش مياد

از طرز رفتار اون با کاسني هايي که انگار چيزهاي خيلي با ارزشي هستن

خوشش مياد
اون با اين روش نشون ميده

عشقش به کارش چقدره

نگاش کن

انگار داره از بچه پرستاري مي کنه

ازش کشمش نخواه

وگرنه مجبور ميشي تا دوشنبه اينجا وايسي

 

تکون بخور مفلوج

اين خانم نمي تونه تمام روز معطل تو بشه

 

برو اينجا

برو پيش مادرم اون حافظه فيل داره

مادر فيل

 

ممنون

 

بردوتو

 

ببخشيد؟

اين اسميه که تو دنبالشي

اما رو حرف من حساب نکن من يه پير خرفتم

محلش نذار اون يه پير خرفته

 

مي بيني چه بلايي سرم آورده؟

 

شغل قديميش سوراخ کردن بليط هاي مترو بوده

حالا هر شب بلند ميشه برگ گلدونهاي من رو سوراخ مي کنه

من ياس بنفش رو ترجيح ميدم

ما احتياج به راهي براي رسيدن به آرامش داريم / من سنگ تو رودخونه پرت مي کنم

راستي؟ منم راهش رو پيدا مي کنم نگران نباش

من همه چيز رو حس مي کنم
- مثل چي؟

پسرت هنوز 50 سالشه و من کارهاي حسابداريش رو انجام ميدم

وقتي 15 سالش بود هنوز خميردندون رو مسواکش ميذاشتي

درسته کاموس

طبقه دوم براسورد در بلوک بي

پيداش کردم

بردوتو طبقه پنجم سمت راست

اون اهل پاس د کالاس بود

برتودو . ديگه چي مي تونم بگم؟

 

کسي که داره زير کيوسک عکاسي دنبال چيزي مي گرده
نينو کوين پاکسه

 

وقتي املي کمبود همبازي داشت
نينو همبازي هاي زيادي داشت

 

پنج مايل دور از هم اونها در خواب
به داشتن خواهر و برادري که نداشتن

شبشون رو سپري مي کردن

 

سلام بابا

 

اين دوست جديدته؟

 

نه سالهاست که دارمش

مادرت ازش متنفر بود
براي همين توي انباري بود

بفرما بيا آشتي شون بديم

 

اينم از اين بد نيست نه؟

 

بابا اگه شما يه عتيقه با ارزش از دوران کودکيتون پيدا مي کرديد

چه احساسي پيدا مي کرديد؟
خوشحال؟ ناراحت ؟دلگير؟چي؟

 

من اين جن زيرزميني رو وقتي بچه بودم نداشتم

اين هديه دوران بازنشتگيمه

نه منظورم يه چيز خيلي قديميه که تو دوران بچگي مخفي کرديد مثل يه گنجينه

 

تا قبل از پاييز بايد نابودش کنم

 

من چايي درست کردم ميخوري؟

نفست رو نگهدار. تکون نخور

 

حالا بهتر شد؟

در رو ببند

صداي زوزه طوفان مياد

داره سرد تر از سيبري ميشه

من فکر نکنم به دود ماشين حساسيت داشته باشي

ديشب ريه هام از گلوم داشتن بيرون ميومدن بس که سرفه کردم

ريه هات داشتن ميومدن بيرون؟ آره

غذاي امروز چيه سوزانه؟
- سوپ کاسني

بپا نخوري زمين

خوبه؟

بستگي داره کجا زمين بخوري
- اگه جلوي توالت باشه

خوب نيست

 

12:15, خنده مستانه براي جلب توجه به مرد اول

او داره رو اعصاب من راه ميره

چرا دست بردار نيست؟
اين شهر پر از بار و رستورانه

خداحافظ

سوزانه

سوزانه
- بله

"گارتين" معني سس سفيد رو ميده؟

آره چطور؟

با خوردنش دل درد مي گيرم مثل تو که از گوشت اسب بدت مياد

به خاطر دل دردش نيست اسب جزيي از خاطراتمه

 

ترجيح ميدم گوشت آدم بپزم

شوخي مي کني

 

سوزانه ميتونم امروز رو برم؟

اسمش چيه؟

دومنيک بردوتو

 

سلام

 

شما دومينيک بردوتو هستيد؟

بله منم

چطور مگه

درباره

 

نظرسنجي

نظر سنجي؟

بله نظرسنجي

 

درباره ترور ليدي دايانا

نه ممنون

نه

 

خانمها و آقايان ببخشيد مزاحم ميشم

 

بله؟
سلام

من دنبال شخصي به نام دومينيک بردوتو مي گردم
براي سرشماري اروپا

 

بيا بالا طبقه سوم

 

سلام ملوسک

 

ارل گري؟

جاسمين؟

چي مي خوري؟

 

در حال انجام وظيفه ام

 

دارم ميام

کجا مي تونم دومينيک بردوتو رو پيدا کنم؟

اوه دختر بيچاره

 

حتما دلت برات تنگ شده

 

اون همين الان عمرش رو داد به شما

 

بر تو دو

 

بردوتو غلطه

تو بايد

يه کمي شراب بخوري

بيا

بيا تو

 

من پنج ساله اينجا زندگي مي کنم تا حالا نديده بودمت

من هيچوقت براي پياده روي بيرون نمي رم

چشمام تيره و تار ميشه تا يکي رو مي بينم

همه شون مفت خور هستن

 

بيا اينجا

بيا

 

به من ميگن مرد شيشه اي

ولي اسمم ريمون دوفائله

 

املي پولن من پيش خدمت رستوران دو. آسياب هستي مي دونم

 

و حالا دست خالي از جستجوت در باره برتودو اومدي

 

به خاطر اينکه اون تو هستش نه دو

مثل تو تو / مرسي

 

من نقاشي دوست دارم

اين يه مهموني ناهاره

 

توسط رينور

 

من هرسال بيست تا نقاشي مي کشم

 

سخت ترين قسمت نقاشي نگاه کردنه

گاهي اوقات احساس مي کنم اونها عمدا تغيير شکل مي دن تا من پشتمو بهشون مي کنم

به نظر خيلي خوشحال ميان

بايدم باشن

آخه دارن خوارک خرگوش با گوشت ماهي مي خورن

 

و کلوچه و مربا براي بچه ها

چي کار دارم مي کنم
اون تکه کاغذ کجاست؟

 

تو متوجه دوربين ويديويي من شدي پشت پنجره؟

يه هديه از خواهر زنمه

گذاشتمش اونجا

تا ديگه لازم نباشه ساعتم رو کوک کنم

 

بعد از همه اين سالها

تنها کسي که نتونستم حالتشو در بيارم

يه دختر با يه ليوان آب تو دستشه

همون وسطيه

با اين وجود انگاه تو جمع نيست

 

شايد يه جورايي به بقيه فرق داره

 

از چه لحاظ؟

 

نمي دونم

وقتي بچه بود کمتر با هم سن و سالهاي خودش بازي مي کرد

 

شايدم هرگز

 

اينجاست

دومينيک برتودو خيابون 27 ام موفتارد

 

اينم براي تو

 

صبح روزهاي ه شنبه دومينيک برتودو يک مرغ مي خره

مي پزدش و با سيب زميني سرخش مي کنه

بعد از بريدن پاها و ران و سينه اش

اون دوست داره اسنخوان داغش رو با انگشتهاش در بياره و بخوره

با يه تيکه فيله مانند صدفي شروع مي کنه

 

ولي امروز برتودو مرغي نخواهد خريد

اون به راهش ادامه ميده

کيوسک تلفني که اونجاست رو رد مي کنه

 

همه خاطراتش يکباره تازه ميشن

فدريکو بوهامونتس
برنده تور دوفرانس 59

 

فنر لباس زير عمه ژورژت

 

و بيشتر از همه روزهاي غمناک گذشته

 

اون روز غمناکي که اون همه تيله ها رو برد

 

برتودو

 

برتودو

 

نيشگون برتودو

مي دوني اين چيه برتودو؟

 

کنياک لطفاً

 

چيزي که الان اتفاق افتاد باور نکردنيه

حتما کار فرشته نگهبان منه
اون کيوسک تلفن من رو صدا مي زد

انگار تلفن داره من رو صدا مي کنه

اون زنگ خورد و زنگ خورد

 

مثل صداي مايکرو ويو که ادم رو صدا مي زنه

 

من يه کنياک ديگه مي خوام

 

زندگي خيلي عجيب غريبه

 

براي يه بچه کند مي گذره ولي يهو ديدي 50 سالت شد

 

تنها چيزي که از بچگيم مونده بود

يک جعبه کوچيک بود

يه جعبه زنگ زده کوچيک

 

شما بچه داريد خانم؟

 

من دختري دارم به سن و سال شما

 

ما سالهاست که با هم حرف نزديم

 

شنيدم که يه پسربچه داره

 

اسمش لوکاسه

 

فکر کنم بايد برم دنبالشون بگردم تا قبل از اينکه خودمو تو جعبه غرق کنم

 

اينطور فکر نمي کنيد؟

 

املي ناگهان احاس هماهنگي کاملي با محيط اطرافش کرد

لحظه عالي بود.نور ملايم
رايحه اي در هوا و زمزمه آرام شهر

 

نفسهاي عميقي که اون ميکشه نشون ميده
زندگي به نظر ساده و شفافه

با موجي از عشق
کمک به همنوع در درونش بيداد ميکنه

 

بذار کمکت کنم بيا پايين

بريم
ما الان از يه بيوه طبل زن سرگرد گذشتيم

از وقتي شوهرش مرده لباس اونو مي پوشه
مراقب باش

سر اسب قصابه
يه گوشش رو از دست داده

اين خنده گلفروشه. چشماش مي پره

پشت پنجره شيريني پزي آب نبات گذاشتن

اوم بوش رو حس مي کني؟

اونها دارن طالبي قاچ مي کنن

 

بستني قيفي

داريم از جلوي قصابي رد ميشيم

فرانسه 75 / اسپارابيز 45

اينم مغازه پنير فروشي
12.90 پنير پيکادوس
23.50 پنير کابسوس

بچه قصاب سگي رو نگاه مي کنه که اون سگه هم مرغ سوخاري ها رو مي پاد

ديگه به کيوسک مترو رسيديم

ميذارمت اينجا . خداحافظ

 

"اون دختر ديگه نمي تونه با مردم اتباط برقرار کنه"

 

"اون هميشه اون دختر کوچولوي تنها باقي مي مونه"

 

در يک شب نوراني ماه جولاي

مثل مسافرين کنار دريا

زير نور خورشيد استراحت کن

و وقتي در پاريس مردم از شدت گرما بيحال ميشن

به اتش بازي هاي سنتي خيره شو

املي پولن

مادرخوانده منفور

بانوي دوست نداشتني

سرانجام از خستگي مفرط از پا در آمد

و در خيابان هاي متروک پاريس

جمعيت بيشمار عزاداران

در طول تشييع جنازه با سکوت راه مي رن

با اندوهي بيشمار به خاطر بچه هاي تازه يتيم شده

 

چه سرنوشت عجيبي براي کسي که

اين همه از خود گذشتگي کرد

با اين وجود فقط لذت ناچيزي از زندگي ساده اش چشيد

مانند دون کيشوت که زندگي خودش رو

در برابر تمام بدبختي هاش چال کرد

 

يک نبرد شکست خورده

که زندگي اون رو سريع مطالبه کرد

در 23 سالگي املي پولن

اجازه داد تا چشم خسته و جوانش

با غم دنيا جاري بشه

او رفت و اين احساس پشيماني با اون بود
با از دست دادن پدرش

بدون اينکه تلاشي براي زنده نگهداشتنش بکنه

و با هر نفسي که مي کشيد

مي تونست به ديگران زندگي ببخشه

 

صبر کن

 

صبر کن

 

صبر کن

 

صبر کن

 

صفحه ها پر از عکسهاي افرادي بود
که خودشون پارش کرده بودنش

که توسط ادم عجيب و غريبي به دقت بازسازي شده بودن

 

مثل يه آلبوم خانوادگي

 

يه پاکت سيگار گلايسس

يه لحظه لطفا اينجا پر از دود سيگاره
مي توني ببيني اونا کجان؟

من چيزي نمي بينم
-بيشتر به سمت چپ

اونجا؟
يه خورده بيشتر / همون جا

 

ممنون / تو به تغيير احتياج داري

فراموشش کن

بله؟
- يه موروسک

يه موروسک براي مرد جوان

يک موروسک
و دو نوشيدني نعناع

قبل از سکس يا بعدش؟

ببينم تو يه ديوونه مادرزادي؟

 

قبل از سکس
نگران نباش

به زودي مرد مورد علاقه ات رو پيدا مي کني

 

همه زنها مي خوان روي شونه يه مرد بخوابن
همه اونها

و همه مردها بعد از خوردن شراب خوابشون مي بره
و من يه گوش موسيقي پسند دارم

و اين انحنا روي بيني من کار خودمه

تو رمانتيک به دنيا اومدي

 

مي بينم که تو هرگز عشق رو نفهميدي

 

مي شناختم و به خاطر همون هم يه پام کوتاه شد

 

فکر مي کردم از اسب افتادي
- درسته

عاشق يه سيرک باز حرفه اي شده بودم

بايد مي فهميدم
اونها هميشه لحظه آخر مي کشنت پايين

اون درست قبل از نمايشم من رو انداخت

 

اون هم من رو و هم اسب رو به زمين زد

و من زير اسب مونده بودم

 

يه موروسک

فقط عشق واقعي وجود داره

من نمي گم وجود نداره
ولي بعد از 30 سال کار کردن پشت بار

يه تجربه هايي دارم / حتي مي تونم دستور کار هم بهت بدم

 

با دو تا بپر

بذار فکر کنن که راجع بهشون خيالبافي مي کني
و بذارشون به حال خودشون

رد خور نداره

 

ببخشيد

ببخشيد

به اندازه کافي خوردم
بايد برم

 

به اندازه کافي مردم رو اذيت نکردي؟

 

جينا خودش الکي از خودش دفاع مي کنه

منظورم جينا نيست. منظورم جورجته

 

جورجت؟

چشماتو وا کن او مي خواد توجه تورو جلب کنه

ولي تو فقط به جينا نگاه مي کني

 

دختر بيچاره هر کاري که مي کنه به خاطر اينه که

نگاه تو رو به خودش جلب کنه

 

تو واقعا بايد کور باشي

 

من کارم تموم شد قرار دارم خدا حافظ

خداحافظ

 

هرچه قدرم دوست تازه اش براش تازگي داشته باشه

از کاري که جوزف با ضبطش مي کنه بدتر باهاش رفتار نمي کنه

 

جوزف زياد ديوونه نيست

 

فقط درد و مرض داره

ولش کن بابا املي
اونها دو ماه پيش از هم جدا شدند

چيزي که باعث ميشه هر روز رو اينجا بياد
بايد از حس حسوديش باشه

نگو که اصلا به اين موضوع توجه نکردي

 

به چي؟

اون هميشه اونجا ميشيشنه

خوب

بشين

 

بشين جورجت

 

اينجا چي مي بيني
- پيشخون سيگار فروشيمو

 

و نه چيز ديگه اي؟

نه

 

يه خورده به مغزت فشار بيار

 

نفهميدم

 

مي ذارمت اينجا تا راجع بهش فکر کني / شب خوش

 

صبح به خير

نامه بعد از 30 سال ديرکرد رسيد

يک کيف نامه توسط کوهنورداني پيدا شد
که روي کوه مونت بلاک بودند

و اين نامه در حادثه هواپيماي 1970 روي کوه افتاده بود

 

خيلي ناراحتم پرنسس کوچک من

آيا اون به خاطر اين ناراحته که اون زشت و پيره؟

البته به مادر ترزا نگاه کن

 

اون هنوز چشمش دنبال جيناست؟

نه حالا پي يکي ديگه مي گرده

ميشناسمش؟
آره

چه چيز خنده داري روي کوه يخ افتاده

کسي از اهالي وايندميلزه؟

نه مطمئنا

نه؟

 

سوزانه نيست؟

نه

آره

 

نگاش کن دوباره اينجاست / چقدر عجيبه

و اينجا
-دوباره اونه

"گارده ليون"

 

و اينجا

"پنجم مارچ استرليز"

هميشه براي جاي خالي يه عبارت هست

 

دوازده بار

شمردم

خيلي عجيبه

براي چي اون همه عکسهايي که صاحباشون انداختن دور جمع مي کنه؟

اين خوبه

شبيه يه نوع تشريفات مذهبيه

شايد اون خيلي مي ترسه

با سني که اون داره اين تنها نتيجه گيريه

 

از مردن

 

مردن؟

بله اون از اينکه فراموش بشه مي ترسه

پس اون عکس اين ادمها رو جمع مي کنه
تا به ياد بياره که اونها چه شکلي بودن

مثل درست کردن يک پرتره از زندگي پس از مرگ

مرد مرده اي که از فراموش شدن مي ترسه

تنها چنين افرادي مي تونن اينکار رو انجام بدن

اونها مرده اند

اما هرگز فراموش نخواهند شد

 

اون دختر با يه گيلاس شراب
بله

شايد اون حواسش پرته
به خاطر اينکه داره به يکي ديگه فکر مي کنه

کسي که توي عکسه؟

 

نه

شايد يه پسر دوست داشتني که يه جايي ديده

و احساس نزديکي باهاش مي کنه

منظورت اينه که تصوري که اون دختر از خودش داره
به رابطه اش با يک پسر غايب توي عکس بر مي گرده؟

تا رابطه اي با ادمهاي اطرافش؟

 

نه

شايد براي اون دختر سخته که زندگي بهم ريخته ديگران رو جمع و جور کنه

راجع به خودش چي؟

و زندگي بهم ريخته خودش؟

 

کي زندگي بهم ريخته اون دختر و درست مي کنه؟

 

بهتره که به مردم کمک کني تا يه جن خونگي توي باغت بذاري

 

راننده 2.8 گرم الکل تو خونش بود

اين منو مريض مي کنه

بذار راجع به استخدام آدمهاي احمق بي مسئوليت حرف بزنيم

آقاي کاليگنون

شما کليدتونو يادتون رفت
وايسا املي

خودتو براي لوسين الگو کن

هيچکيس بهش نمي رسه
وقتي داره کار مي کنه مي رسه؟

شما نبايد اين کار رو بکنين آقاي کاليگنون

اون مقصر نيست

درسته خانم

تقصير اون نيست که نمي تونه بخوابه. به خاطر ليدي دايانا است

 

حدس بزن تو کاميون چي پيدا کردم
يه کاتالوگ لباس زير زنانه

اون عکس ليدي داياينا رو کله يکي از مدلها گذاشته

 

امروز جي مي خواي ؟ مارچوبه سمي؟

يا تاريخچه محلي؟

هيچي

 

 

 

ممنون

ميگرنت به نظر مياد بهتر شده

اما سياتيکم تمام شب بيدارم نگه مي داره

با اين سن من شما رو هر روز بهتر مي بينم
واقعا؟

يه زن بدون عشق
مثل گلي که بدون آفتاب پژمرده ميشه از بين ميره

 

امروز آب و هوا عجيبه

چي خنده داره؟

امروز هرکي اينجا مياد
گزارش هوا به ما ميده

ما زمان رو از دست داديم
نفهميديم چطور گذشت

ما اينکار رو مي کنيم تا از حرف زدن راجع به قمار طفره بريم

من راجع به قمار کردن مي نويسم ولي هيچ کس نمي خواد چاپش کنه

يه سنگ اندازي ديگه؟
- براي من سيزدهمين باره

پسر عموي تو يه منتقد نيست؟

فراموشش کن انقاد مثل حجامت کردن مي مونه

خون نويسنده ها رو مي مکه

کتابت راجع به داستانهاي عشقيه؟

نه راجع به افراديه که مي خوان روزنامه نگار شن

راجع به چيزي که در موردش اتفاق مي افته نيست

اما فاجعه اي در آينده براش اتفاق خواهد افتاد

اون دپرس ميشه و بعدش هيچ کاري نمي تونه بکنه
- پس اساسا اون يه ولگرده

 

سوزانه

من امضامو رو به تو اهدا مي کنم

اون اين کار رو مي کنه که تو براش صورت حساب ننويسي

دست خطش در برابر غذايي که گاز مي زنه
اين يه ضمانته

 

چقدر لفتش ميدي؟

به زمان نگاه کن

 

يکي رو مامانش شاشيد

 

 

 

بدون تو احساسات امروز
مثل برف ديروز از بين مي رن

بدون تو
احساسات امروز مثل برف ديروز

از بين مي رن

ببخشيد

دون تو احساسات امروز
مثل برف ديروز از بين مي رن

بليط لطفا

 

کار چطور بود؟

 

همين الان اين سوال رو ازم پرسيدي
-بله بله

 

بهت خوش مي گذره؟

 

خيلي زياد

 

من تغيير رو احساس مي کنم

 

من دو حمله قلبي داشتم
و يه سقط جنين

به خاطر اينه يه چيز سنگين رو بلند کردم موقع حامله بودنم

 

با اين همه خوبم

خوبه

خوبه

 

چيزي شده؟

 

نه هيچي

 

جن خونگييت گم شده

 

آيا اون بر ميگرده؟

 

مسکو

اينجا

 

بدون شرح

شايد اون مي خواد دنيا رو ببينه

 

نمي فهمم

 

نمي فهمم

 

 

 

هر دختر طبيعي ديگه اي بود به شماره تلفن روي آگهي زنگ ميزد

توي کافه مي ديديش و آلبوم رو بهش بر مي گردوند

و بعد فکر مي کرد که اگه روياهاش امکان پذير باشند

با تماسي که با اون پسر مي گيره به حقيقت تبديل مي شن
اما اين آخرين چيزي بود که املي مي خواست

 

من ميگم

اون عاشق نميشه ميشه؟

 

سي و اينم پنجاه
- ممنون لوسين

بله خانمها؟

به اندازه يک پوند تره فرنگي
دو تا کنگر فرنگي

باشه

 

رئيست کجاست؟
- شيش اون داره خواب گل کلم هاشو مي بينه

چي؟

اون داره خواب گل کلم هاشو مي بينه

اوه خوبه

 

تو منو مي خواي چي رو ميخوام؟

يک برگه شانس لطفاً

 

چطوري کار مي کنه؟

 

بگو چي مي خواي

من يکي بر مي دارم, و باهم دوتاشو بر مي گردونيم

 

اينجا رو بايد خراش بدي

 

از پهلو

 

هيچي تو چي؟

مال منم همينطور

 

کارتهاي بدشانسين

 

خوب اونها ميگن

 

من بايد برگردم

باشه مي بينمت

 

مرکز ويدئو پرونو

 

من بابت آگهيتون زنگ زدم

شما بالاي 18 ساليد؟
- بله

شيو شديد ؟
- ببخشيد؟

اگر شيو شديد اين مرکز چيزي به شما نمي فروشه

 

اوضاع چطوره خانم ولز؟

وقتي چيزي براي زندگي کردن نداري

نگو زندگي چه فوق العاده است
-حتما به رويا پردازيت ادامه بده پسر جون

 

سلام آقاي دافوئل

سلام لوسين

شما خسته تر به نظر مياين آقاي دافوئل

شکم برده بود از کنگر فرنگي متنفرم

 

نبايد متنفر باشي

اينو نگاه کن

 

بگير اينو

 

بهتر شد

 

لوسين تو خيلي عجيب شدي

همش به خاطر تواضع و مهربوني آقاي کاليگنونه

 

آقاي کاليگنون؟ لوسين

ببخشيد آقاي دافول اون خيلي زياد مي خوابه

تمرين کن لوسين

تمرين کن

بعد از من تکرار کن

کاليگنون لعنت به تو

 

کاليگنون لعنت به تو
-خودشه

حالا دوباره کاليگنون

 

کاليگنون احمق جون

ديدي؟ وقتي که بخواي مي توني

کاليگنون گور به گور

عاليه

کاليگنون

کاليگنون احمق جون, کاليگنون گور به گور
- خودشه

 

باشه ديگه براي امروز بسه

بسه بسه

لوسين تمومش کن

خوبه

 

آقاي دافوئل من اينو زير حصير شما پيدا کردم

 

هنوز نبردم

منم همينطور

 

ممکنه؟

 

يه چيزي اونجاته

 

تو خيلي زيبايي

وقتي خجالت مي کشي

 

مثل يه گل وحشي

من مشکل هضم دارم

 

همه صبحها

 

روز قشنگيه

 

يه بسته جيتان لطفاً

براوو تو منو پولکي کردي

براوو ده از ده چشمات در اومد؟

 

همش تقصير املي بود

 

وقتي اونها داشتند از مونت بلاک بالا مي رفتند فهميدي چه اتفاقي افتاد؟

چشمهاشون يخ زد

صورت اون پر از کثافت شده بود

 

شراب تند با بيسکوييت جينجر

 

ممنون

خيلي سخت بود نسبت به روزهاي ديگه که من روي اون دختر گيلاس به دست کار کنم

 

راجع به اون پسري که ديدش بگو آيا اونها همديگرو ملاقات کردن؟

 

نه

 

اونها خيلي با هم متفاوتن

 

بخت و اقبال مثل تور دوچرخه سواري دو فرانسه

اگه منتظر بموني پشت سريت مثل برق ردت مي کنه

 

اون وقت بايد تا مي توني دنبالش بري تا بگيريش

 

مي تونم کمکتون کنم؟

ببخشيد
من اين آلبوم رو تو خيابون پيدا کردم و من

نينو خيلي خوشحال ميشه
اين روزها خيلي ناراحته

من هميشه تو سنت انتوني براش دعا مي کنم

 

نينو اينجاست؟

نه چهارشنبه ها تو شهر بازي کار مي کنه

 

چه مدت اين مجموعه رو نگه مي داشته؟

از وقتي اينجا کار پيدا کرد.سال پيش

قبل از اون رد پا جمع مي کرد
شبها کار مي کرد

اون روزها
عکس رد پاها رو روي سيمان نرم مي گرفت

اون واقعاً خنده داره

وقتي همديگرو ملاقات کرديم اون تو سانتا کلاس بود

 

چيزهاي ديگه اي که دوست داره

اينه که وقتي جيغ خنده داري مي شنوه , ضبطش مي کنه

 

واقعاً؟

 

اين براي دوست دختراش زياد قابل تحمل نيست

زياد با اونها براي مدت طولاني نمي پره

زمان براي خيال پردازها سخت مي گذره

اوا قهوه ها کجان؟

من بهتره برم.ممنوم از بابت آلبوم

من وقت کافي براي رفتن به شهر بازي دارم

ميل خودته.اون تو قسمت قطار روح
از اونها بپرس نينو کويينکامپوس رو کجا پيدا کني

 

من دنبال نينو همي گردم اينجا نيست؟

اون تا ساعت 7 آزاد نيست

 

جايي نيست تا قبل از اون ساعت ببينمش؟
البته

 

بيست فرانک

 

چهارشنبه بعد مي بينمت

 

ساعت پنج بعد الظهر فردا,کراسول مونت مارته
نزديک باجه تلفن.يک سکه 5 فرانکي هم بيار

 

مي خواي راجع به اون بدوني؟

 

مي شناسيدش؟ديدينش؟
شرط ببند

اون ما رو گذاشته بود توي جيب کتش

 

نزديک سينه هاش

اون خوشگله؟

بد نيست

 

زيباست
- خوشگل نيست

زيباست
خوشگله

اون از تو چي مي خواد
اون قلبش شکسته

اون يه جايزه براي پيدا کردن آلبومت مي خواد

يا شايد اونم عکس جمع مي کنه

اون مي خواد به ما حقه بزنه
براي يه مرد يک چشم عينکي

 

نه تو پيش بيني کن

 

اون عاشقه

من حتي اونو نمي شناسم
چرا مي شناسي

از کي؟

تو هميشه اونو مي شناختي

توي روياهات

 

الو

بله. شما مردي با يک کيف پلاستيکي.اين براي توئه

 

براي من؟
- بله

 

ممنون

 

الو

فلش هاي آبي رو دنبال کن آقاي کوئين کامپويکس

 

وقتي انگشتي اشاره به آسمان مي کند
فقط يه احمق به انگشت خيره مي شه

 

الو

 

من عجايب توي عکس ها رو مي دونم

اون يه روحه. اون نامرئيه , منظورم آقاي کوئين کامپويکس

اون فقط زماني ظاهر ميشه که فيلم جلو رفته باشه

وقتي که دختر عکساي پسرک دستش بود

اون پسر توي گوش دخترک گفت اووووووووووووه
زماني که پسرک داشت با ملايمت گردن دختر رو نوازش مي کرد

اينجوري اون پسر دخترک رو براي اولين بار ديد

 

تو کي هستي؟

صفحه 51

 

[مي خواي

منو

ببيني؟]

 

به اين گوش بده. "يه پسر 6 ساله,

وقتي پدر و مادرش خواب بودن, پاشو مي ذاره

رو پدال گاز

تو بزرگراه پيداش کردن
نزديک مويستر تو آلمان

اون به پليس گفت که مي خواسته ستاره ها رو ببينه"

زندگي زيبا نيست؟ ها؟,

عشق. تنها خطائيه که اون دختر تو زندگيش گرفتارش نشده

هيچکس از دست عشق ايمن نمي مونه
- در نهايت اون منم دچارش مي کنه

عشق بزرگترين متخصص زيباييه

 

اون چه شکليه? بلند؟ کوتاه؟بلوند؟سياه؟

 

بذار بهت بگم تقريباً متوسطه

 

نه زياد کوتاه و نه مثل زرافه.طبيعيه

 

تو نوع خودش جذابه

حتي اگه بلوند يا سياه هم مي بود

 

سخته گفتنش ولي مو قرمز نيست

مگه اينکه
فراموشش کن

 

من يادم مياد که اون دختر پرسيد
اگر تو دوست دختر داشتي

خوب؟

من بهش گفتم برات زياد جالب نيست.خوبه؟

 

نبايد مي گفتي

چه اهميتي داره؟ تو که اصلاً اونو نمي شناسي

 

دقيقاً اين يه رازه
- تو اينجا هيچ رازي نخواهي داشت

يه نکتار لطفاً

اونها اينجا جزء زيباترين ها هستند

بهش اعتماد کن. اون يه هنرپيشه است!

اون هر شب از خونه مياد بيرون
با يه تن محموله بار

براي چي؟

نه اون هنر مي خونه

روزها تره فرنگي مي فروشه
و شبها کلمها رو نقاشي مي کنه

يه پسر که بيفايده تر از کنگر فرنگيه

يه سوفلور خوب

از پنجره زيرزمين
جواب تلافي کننده ميوه فروش رو تو گوشش زمزمه کرد

که حتي خجالتي ترين آدمها هم خنده اشون گرفت

تو حتي يه کنگر فرنگي هم نيستي

حتي کنگر فرنگي ها هم

قلب دارن

 

تو يه کنگر فرنگي هم نيستي
حتي کنگر فرنگي ها هم قلب دارن

 

حافظه هفتم

 

مادوي عزيزم
من هر روز بيشتر از ديروز دلم برات تنگ ميشه

من در اين تبعيد خاکي رنگ دلتنگ توام

نمي تونم بخوابم و نمي تونم غذايي بخورم

اين اردو بزرگترين اشتباه زندگي من بود,

من رو از معشوقه ام محروم کرد
براي پنج هفته گذشته

من فکر مي کنم همه چيز از نظر تو تموم شده است آدريان تو

 

من آخرين حقوقمو هفته پيش دور انداختم
بدون هيچ توجهي

 

من خواب ديدم زمان بهتري پيش رو دارم

يک روز نارنجي رنگ. يادت مياد عشق من؟

تو هميشه عاشق آدريان بودي

 

خبرهاي خوب, مادوي عزيزم.

بزودي يه ماشين مي خرم

و شبانه به سمت خونه راه ميافتم

بعد از اون, جمعه من رو ملاقات کن که بريم بيرون

 

[مامان]

 

مشاوره رواني

 

الو الو

 

[کجا و کي؟]

 

يک ساعت بعد. ساعت 11 بلوار مارتين

املي رفت به مغازه لباس آنتيک فروشي

 

در همون زمان
مردي اهل خيابان لکوربه خونه اش رو ترک کرد

 

بيست و شش دقيقه بعد, املي در اتاقک عکاسي از خودش عکس گرفت

 

همزمان ,
يک مرد با کفش هاي قرمز بيرون پارک کرد

زمان دقيق 11,40 دقيقه

 

دقيقاً در همون زمان,

املي کليد معماي مرد مرموز رو پيدا کرد

 

اوضاع چطوره خانم ولز؟

هميشه خوبه تا وقتي بارون نياد

اين براي شماست.
- براي من؟

 

خانم ولز عزيز
ما اخيراً يه کيف نامه پيدا کرديم

که تو حادثه هواپيما گم شده بود

در اکتبر 1969 در مونت بلاک

ما اين نامه ضميمه رو که آدرس شما روش بود پيدا کرديم

خواهش مي کنم معذرت خواهي ما رو به خاطر تأخير بپذيريد

ژاک گروسيان از سرويس مشتريان

 

مادوي عزيزم من در تبعيدم
نمي تونم بخوابم و نمي تونم چيزي بخورم

من بي حد و حصر به تو فکر مي کنم

مي دونم که
بزرگترين اشتباه زندگيم رو مرتکب شدم

من همه پولهاي اون زن رو دور ريختم

اگه همه چيز خوب پيش بره
بزودي يه خونه خواهم خريد

من روياهاي بهتري در سر دارم

وقتي که تو من رو ببخشي و به من بپيوندي

توي يک روز نارنجي رنگ
کسي که هميشه دوستت داره . آدريان

 

آقاي دافوئل يه پاکت ديگه براي شما

 

آقاي دافوئل مي دونيد
چه اتفاقي براي زن همسايه افتاد؟

 

اون يه نامه دريافت کرد

 

از شوهرش. با 40 سال تأخير

 

خيلي زياده مگه نه؟, آقاي دافوئل؟

 

من هنوز تو زندگي اونقدر بزرگ نيستم, آقاي دافوئل.

خوب روي لايه هاي نازک تر کار کنيم.

چاقها به لاغر ها غالبند.هميشه

 

آقاي دافوئل
-بله؟

روزنامه ها ميگن
دانشمندا به زودي به يه ستاره جديد ايجاد مي کنن

خوب تو الان تو نخ ستاره هايي؟
- من اونو توي تلويزيون خونه مامانم ديدم

 

نمي دونم درسته يا نه

در امريکا

اونها خاکستر آدمهاي پولدارو بر مي دارن

توي ماهواره مي ذارن

و شوتشون مي کنن تو فضا

ماهواره ها به اين صورت تا ابد نور مي دن

 

و ليدي دايانا

مي تونن همين کار رو براي اونم بکنن؟

ليدي دي , ليدي دي

راحتش بذار

تمرکزمو از دست دادم

 

ليدي دي

 

ليدي دي

 

رنوار ,نقاش مشهور فرانسوي

 

صبح به خير آقا

 

کامبوج

 

نمي فهمم

عاليه بهتر از اين نمي تونستي انجامش بدي

کار کرد؟
-هنوز اونجاست

يه بار ديگه ازم بپرس , يه ايده بهتر برات دارم

منظورت چيه؟
- همه راجع به سفيد برفي به من زنگ مي زنن!

 

[خيابان ويند مايلز , کافه , ساعت 4.]

 

اوا
-بله؟?

مي توني ساعت 4 به جاي من وايسي؟

دوباره؟

 

در رو ببند

 

باز چه مرگش شده؟

بازم که عنقه

اون فکر مي کنه من زيادي مي خندم
- باهات ترشرويي مي کنه؟

با بقيه مرد ها هم. بله

 

نينو دير کرده بود
و املي دو تا تفسير تو ذهنش داشت

اول اينکه اون عکس رو پيدا نکرده

 

دوم اينکه قبل از اينکه اون تکه هاي عکس رو جمع کنه

يک گانگستر اونو به عنوان گروگان مي گيره

پليسها دنبالشون مي کنن

اونها هم فرار مي کنن

اون هم درگير يه حادثه ميشه

وقتي که بر مي گرده

حافظه اش رو از دست داده

 

با اعتماد به نفسش رو از دست داده اش

اونو با يه فراري عوضي مي گيرن
و با کشتي به استانبول مي فرستنش

 

اون مهاجم هاي افغان رو ملاقات مي کنه,

و اونها مجبورش مي کنن کهl
کلاهک هسته اي روس ها رو بدزده

 

اما تو مرز تاجيکستان کاميون اونها روي مين قرار مي گيره

اون نجات پيدا مي کنه و از تپه بالا ميره,
و جزء گروهک مجاهدين ميشه

املي ناراحتيش رو براي اون پسر پس مي زنه

اون تمام عمرش آبگوشت مي خوره
با يه کلاه رو سرش توي يه جاي دنج و راحت

 

چيکار براتون مي تونم بکنم؟
-يه قهوه لطفاً

 

يه قهوه

 

اينم قهوه شما

 

ممنون

 

[منوي امروز]

 

اون فهميد

اون الان قاشق چاي خوري رو کنار فنجون مي ذاره,

 

انگشتش رو توي فنجون فرو مي کنه,

 

اروم برمي گرده,

با من حرف مي زنه.

 

ببخشيد

 

اين شماييد؟

 

بله. اين شماييد

 

من اينو مي برم

 

يه قهوه ديگه؟

نه ممنون خوب بود

 

خوب اين مرد اينجاست,
با دستهايي که به نشونه تسليم بالا رفته

 

بله

 

آيا اون دختر دوستش داره؟

 

بله

 

من فکر مي کنم زمانشه که اون يه ريسک واقعي بکنه

اون بايد انجامش بده
اون بايد بايد با حيله وارد بشه

فکر مي کنم اون حقه اش رو پيدا کرده

 

بله

 

در حقيقت اون آدم ترسوئيه

 

براي همين من نمي تونم نگاهش رو تسخير کنم

 

تلاش دافوئل براي فضولي کردن غير قابل تحمله

 

اگر املي زندگي کردن در رويا رو انتخاب بکنه

و زن جوان درون گرايي باقي بمونه

اون کاملاً زندگي خودش رو به گند مي کشه

 

آقاي دافوئل چي کار داريد مي کنيد؟

 

بگو ببينم لوسين

براي آوردن ميوه ها ,
تو کليد همه آپارتمان ها رو داري؟

 

يکي از اتاقک هاي شما کار نمي کنه

 

به نظر مي رسه گير کرده

 

 

 

اگر يه ويدئو بخريد و يکيش مجاني حساب ميشه.
- نه ممنون

 

سم؟

 

سامانتا؟

 

سامانتا

 

ميتوني جاي من وايسي در ساعت چهار؟

 

غرفه عکاسي,
سه شنبه پنج بعد الظهر

[مي توني جاي من اين بعد الظهر وايسي؟]

 

درست شد

 

مرد مرموز روح نبود
يا مردي که از بالا رفتن سنش مي ترسه,

فقط يه تعميرکار ساده بود,

يه آدم عادي بود که کارش رو انجام ميده

 

متاسفم

 

اون داره جاسوسي منو مي کنه
اين منو مريض مي کنه

4:05: جاسوسي کثيف زنانه.

 

خداي من تو خيلي هيجاني هستي ژورژت

 

موفق باشي تو بهش نياز داري

 

ببخشيد , شما اينو توي جيب من گذاشتيد؟

بله ولي از طرف من نبود
-مي دونم کي بود؟

اون الان پيش پدرشه

اين زشته ولي ميخوام با شما صحبت کنم
من کارم ساعت شش تموم ميشه

ميتوني اون موقع برگردي؟
- باشه

 

مي بينمت

4:08: فهرست بارانداز

 

يه پسر بلوند با يه کت رنگ شتري
اون همچنين خيلي فراموشکاره

چطور مياد؟

 

اون سه بار بعد الظهرها مياد

 

1:12:

کت رنگ شتري

2:50:

کت رنگ شتري

- 4:17: کت رنگ شتري
- بس کن

 

حساسيت من دوباره برگشت و نگاه کن سوزانه

حساسيتم برگشت. انگار دارن رو سرم آجيل پرت مي کنن

بس کن

اگه اون يه خورده وجدان داشت
تو چنين وضعيتي نمي افتاد

من وجدان دارم. من مي رم خونه

آدمهاي ديوونه مثل پوشال مي مونن

 

ژورژت ژورژت

 

دست از سرشون بردار
زنها احتايج به نفس کشيدن دارن

اجازه بده بهشون که نفس بکشن
اونها احتياج دارن هواشون عوض بشه

سلامتي با هواي تازه

دهنتو ببند بينوا

 

نويسنده شکست خورده, با زندگي شکست خورده اش

من از کلمه شکست خوشم مياد

شکست جزء سرنوشت آدمها است

بازم ياوه سرايي

شکست به ما ياد مي ده که چطور زندگي کنيم

اما در عين حال مثل يه برگه سهامه که به ما مي فهمونه که زندگي يه بازي نيست

 

من شرط مي بندم که تو اون برگه رو فروختي

من چند تا ايده ناب دارم

اما مردم هميشه مي دزدنش
شبيه زن تو

منظور؟

منظورم اينه که بهتره با اون باشي تا مراقبش

نظرتو برا خودت نگه دار

چي؟

 

چه خبر شده؟
- هيچي ژورژت رفته

ژوزف ديوونه شده

رفت؟

مثل جينا. ميدوني اون الان با کيه؟
مردي با کيف پلاستيکي

 

من ديدم چه بازي در آوردن

يه يادداشت گذاشت تو جبيش

4:08 ساعت

اون برگشت در حاليکه قلبشون برا هم مي تپيد
حالا بيرونن

 

من براي املي نگرانم و از تو هم خوشم مياد
-منظورت چيه؟

 

من مردي رو دوست داشتم
که مشکل رواني داشت

مي خوام بيشتر راجع بهت بدونم
- خوب بپرس

 

يه پرستو نمي تونه درست کنه

 

يه پرستو

 

تو تابستون

و لباسها

يه مرد

يه گربه خوب خدمت مي کنه به
- يه موش

شکيبايي همون
-رستگاريه

يه سنگ غلتان
-خزه ها رو به خودش نمي گيره

و گناه
- گردن آدمو مي گيره

گوشه گيري

قلبت رو به خودت مشتاق تر مي کنه

بد نيست
- تو اين سوالات رو جمع کردي؟

تو خوانده ما مردي که
ضرب المثل ها رو خوب مي دونه آدم بدي نيست

 

دختر خوشگله طبقه پنجم . به اين گوش کن

به معجزه اعتقاد داري؟
- نه امروز

 

تو وجود داري براي اينکه سورپرايز بشي

چي مي گي اگه بهت بگم کوهنورداي

کوه مونت بلاک

يه دليلي قاطع براي من پيدا کردند که شوهرم عاشقم بوده؟

 

لوسين من يه کم خمير ترش مي خوام

براي خانم املي؟
اون مي خواد کيک آلو درست کنه

کاليگنون برو و خمير ترش رو بيار

 

املي

املي

 

املي

 

[من بر مي گردم]

 

برو داخل حمام, خانم پولن

 

خوب املي کوچک

اسنخوانهاي تو از شيشه ساخته نشدن

تو در خونه زندگيت رو مي توني بزني

اگه به شناس اجازه بدي هر کاري بکنه

قلبت

سخت و سفت ميشه و مثل اسکلت من زود مي شکنه

 

پس

محض رضاي خدا برو دنبالش

 

[بدون تو احساسات امروز
مثل برف ديروز ناپديد مي شن]

 

فرودگاه

بيست و هشتم سپتامبر 1997. سر ساعت يازده.

توي شهر بازي, نزديک قطار وحشت

يه آدامس تو دستگاه داشت پيچ مي خورد

همون موقع, روي نيمکت ميدون ويلت

فليکس لبير ياد گرفت که اتصالات مغزش
از پيوندهاي اتمها براي تشکيل اين دنيا خيلي قويتره

 

در همين اثنا

در سکر کور
راهبه ها با راکت تنيس تميرن مي کردند

دما 24 درجه سيلسيوسه

رطوبت هفتاد درصد

فشار اتمسفر هم 999 ميلي بار

ترجمه و زيرنويس از نرگس م